اي سبز پوش كعبة دلها
درد فراق روي تو ما را ز غصه كُشت **** چشم انتظار عاشق خود را صبور كن
شايد گناه خوب نديدن از آن ماست **** فكري براي روشني چشم كور كن
يك شب بيا براي رضاي خدا خودت **** غم نامههاي سينة ما را مرور كن
يك شب بيا به خلوت دلهاي بيقرار **** جان را ز شوق آمدنت پر سرور كن
اي گل ز يمن مقدم خود باغ سينه را **** لبريز از طراوت و عطر حضور كن
آقا! به جان مادر پهلو شكستهات **** دل را ز تنگناي غم و غصه دور كن
اي آفتاب مشرقيام، شام واپسين **** تاريكي وجود مرا غرق نور كن
خلوتنشين باور تنهاييام تويي **** اي سبزپوش كعبة دلها ظهور كن…
ترسم آخر « نصیر »
ترسم آخر که شب هجر به پایان نرسد روز وصلت به من بی سروسامان نرسد
هر چه از آتش دل ، سوزم و فریاد کنم کس به داد من غمدیده نالان نرسد
دوش گفتم غم دل را به طبیبی ، گفتا : درد عشق است ، یقین دان که به درمان نرسد
دل دیوانه ما ، گشته چه خوش جای گزین شانه ای کاش بر آن زلف پریشان نرسد
گو به یعقوب ، تو را صبر فراوان باید یوسف گمشده ات زود به کنعان نرسد
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بـغـضهـا کـه در گـلو رسـوب شـد نیـامـدی
خلـیل آتشین سـخن ؛ تبر بـه دوش بت شکن
خــدای مـا دوباره سـنگ و چـوب شـد نیامـدی
بـرای مـــا کـه خــســته ایــم نه ؛ ولــی
برای عــده ای چـه خــوب شـد نیامــدی
تـمـام طـول هفته را به انتظار جـمعه ام
دوباره صبح؛ ظهر؛ نه غروب شد نیامدی
در کوی تـو مـعـروفـم و از کوی تــو مـحـروم
گـرگ دهن آلـوده یـوسـف نـدریـده
بس در طلبت کـوشش بـی فایـده کـردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
نظرات شما عزیزان: